رویای گــلشـن

احوالات این روزای مامانیت

سلام خوشگل خاله  اینروزای مامانیت خیلی خوش و خرم داره میگذره ! همه ی ما و مخصوصا مامانیت واسه اومدنت به این دنیا ، لحظه شماری داریم میکنیم عزیزم  این روزا مامانیت حسابی درگیر آماده شدن خودش و ماها برای جشن عروسی سارا جوون هست که بنا به دلایلی با یک هفته تاخیر ، فردا ، یعنی شنبه 26 بهمن برگزار میشه ! مامان گلشن جونت ، بعد از آماده شدن خودش ، افتاد دنبال من واسه آماده شدن برای جشن عروسی و بعدشم به ترتیب خاله شیرین و خاله شمایل رو برای آماده شدن ، مدیریت کرد اساسی !  باید بگم با چنان وسواس و دقتی مشغول انجام این کار شده که من حسابی در تعجب موندم از کاراش ! آخه معمولا اینهمه حساسیت واسه رفتن به جشن و مهمونی از...
25 بهمن 1392

بعد از مدتها مامانیت اومد پیش ما !!!

سلام عزیز دلم این چند روز مامانیت حساااابیییی درگیر آماده شدن برای عروسیی سارا جوون هستش لباساشو تهیه کرده و از اونجائیکه تو توی دلش هستی و یه ذره همچین بگی نگییی تغییر سایز پیدا کرده ، داده اندازه زدن براش و خلاصه حسابی آماده ست ! مرتب هم با من تماس میگیره که تو چیکار کردی ؟! آماده شدی ؟! چی میپوشی ؟! و ... خلاصه وقتی دید من و خاله شیرین مثل خودش آماده و حاضر نیستیم ، دست به کار شد و دیروز بعد ازظهر پا شد و اومد خونه ی ما . اول از همه مشخص کردیم که چی بپوشیم و بعدشم من رو هل داد توی بازار !!! تا کفش بخرم ! آخه من هی بهانه میاوردم که کفش مناسب برای لباسم ندارم و ... خلاصه یه کفش ناناز خریدم و بعدشم رفتیم واسه شب حنابندون ، ل...
16 بهمن 1392

جشن عقد راحیل جوون

سلام ناناز خاله عزیزم روز جمعه جشن عقد دختر عموی ناز و خوشگل ما و در واقع بهتر بگم خواهر کوچولوی ناناز ما ، راحیل جوون بود دقیقا از جمعه شب با همه ی خستگی که از جشن داشتم ، اومدم و میخواستم مطلب بذارم اینجا که هر سری بعد از اینکه کلی مینوشتم ، همه ی نوشته ها موقع ثبت ، میپرید !!! چند روزی بود که مامانی گلشنت هوس دمپخت عدس با سالاد کرده بود و از اونجاییکه برای رفتن به جشن قرار بود از خونه ی ما آماده بشیم و بریم ، واسه همین مامانیت از صبح اومد اینجا و خاله شیرین عزیز هم زحمت کشید و یه دمپخت عدس با گوشت بسیااار خوشمزه درست کرد که مامانیت لب به گوشت نزد و غذای ساده رو با سالاد میل کرد . بعدشم که آماده شدیم و غروب راهی منزل عمو ک...
8 بهمن 1392
1